English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6645 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marshaling U به ترتیب نشان دادن
marshalled U به ترتیب نشان دادن
marshaled U به ترتیب نشان دادن
marshals U به ترتیب نشان دادن
marshal U به ترتیب نشان دادن
telegenic U دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
demo U نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
flowchart U نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
flow diagram U نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
redirect U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
flag U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
swops U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
sequences U ترتیب دادن
sequence U ترتیب دادن
to map out U ترتیب دادن
arrengement U ترتیب دادن
ordain U ترتیب دادن
ordains U ترتیب دادن
dresses U ترتیب دادن
ordained U ترتیب دادن
ordaining U ترتیب دادن
dress U ترتیب دادن
pre arrenge U از پیش ترتیب دادن
adhibit U ترتیب دادن پذیرفتن
arrange U ترتیب دادن اراستن
arranged U ترتیب دادن اراستن
arranging U ترتیب دادن اراستن
arranges U ترتیب دادن اراستن
To arrange (fix up) something. U ترتیب کاری را دادن
to arrange matters U ترتیب دادن امور
pre arrange U از پیش ترتیب دادن
to get up U بلندکردن ترتیب دادن
prearrange U قبلا ترتیب دادن
agrees U ترتیب دادن درست کردن
agreeing U ترتیب دادن درست کردن
agree U ترتیب دادن درست کردن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
alphabetize U قرار دادن به ترتیب حروف الفبا
ranged U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
structure U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
ranges U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
structuring U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structures U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
range U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
jump instruction U دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
telecast U برنامه تلویزیونی
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
designs U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
collated U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
to dress a salad with mayonnaise U مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
collate U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
prints U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
collates U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
printed U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
print U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
televiewer U بیننده برنامه تلویزیونی
demonstrates U نشان دادن
exerts U نشان دادن
demonstrate U نشان دادن
exerting U نشان دادن
exerted U نشان دادن
exert U نشان دادن
indicate U نشان دادن
point U نشان دادن
indicated U نشان دادن
demonstrating U نشان دادن
to show up U نشان دادن
demonstrated U نشان دادن
show U نشان دادن
showed U نشان دادن
shows U نشان دادن
visions U یا نشان دادن
register U نشان دادن
registering U نشان دادن
introduce U نشان دادن
evince U نشان دادن
introduced U نشان دادن
evinced U نشان دادن
introduces U نشان دادن
evinces U نشان دادن
introducing U نشان دادن
evincing U نشان دادن
actuate U نشان دادن
vision U یا نشان دادن
showŠetc U نشان دادن
registers U نشان دادن
adumbrate U نشان دادن
ante U نشان دادن
run U نشان دادن
indicates U نشان دادن
imbody U نشان دادن
runs U نشان دادن
to put forth U نشان دادن
displayed U نشان دادن اطلاعات
display U نشان دادن اطلاعات
for crying out loud <idiom> U نشان دادن عصبانیت
pretypify U قبلا نشان دادن
showdown U نمونه نشان دادن
displaying U نشان دادن اطلاعات
playoff U نشان دادن فیلم
playoffs U نشان دادن فیلم
cough up <idiom> U بی تمایلی نشان دادن
exemplifies U بانمونه نشان دادن
by show of hands U با نشان دادن دست
exemplified U بانمونه نشان دادن
pragmatize U واقعی نشان دادن
televising U با تلویزیون نشان دادن
showdowns U نمونه نشان دادن
televises U با تلویزیون نشان دادن
televised U با تلویزیون نشان دادن
foreshown U از پیش نشان دادن
prefigured U از پیش نشان دادن
prefiguring U از پیش نشان دادن
prefigures U از پیش نشان دادن
prefigure U از پیش نشان دادن
blazes U باتصویر نشان دادن
squirms U ناراحتی نشان دادن
squirming U ناراحتی نشان دادن
blaze U باتصویر نشان دادن
televise U با تلویزیون نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit . U خودی را نشان دادن
squirmed U ناراحتی نشان دادن
squirm U ناراحتی نشان دادن
blazed U باتصویر نشان دادن
exemplifying U بانمونه نشان دادن
adumbration U نشان دادن خلاصه
exemplify U بانمونه نشان دادن
measure U اندازه نشان دادن
responded U واکنش نشان دادن
to hang back U بیمیلی نشان دادن
rubricize U قرمز نشان دادن
emblems U با علایم نشان دادن
rubricate U قرمز نشان دادن
forcing U خشونت نشان دادن
emblem U با علایم نشان دادن
decorating U نشان یامدال دادن به
hang back U بی میلی نشان دادن
image U نشان دادن تصویر
graph U با نمودار نشان دادن
responds U واکنش نشان دادن
forces U خشونت نشان دادن
keep at something U پشتکار نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن عاطفه
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
respond U واکنش نشان دادن
force U خشونت نشان دادن
decorate U نشان یامدال دادن به
emote U هیجان نشان دادن
decorates U نشان یامدال دادن به
react U واکنش نشان دادن
reacts U واکنش نشان دادن
lout U نفهمی نشان دادن
graphs U با نمودار نشان دادن
to be illustrative of U با عکس نشان دادن
displays U نشان دادن اطلاعات
louts U نفهمی نشان دادن
reacting U واکنش نشان دادن
reacted U واکنش نشان دادن
programs U برنامه دادن برنامه ریختن
program U برنامه دادن برنامه ریختن
emblematize U بطور کنایه نشان دادن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
impassibly U بی نشان دادن احساس درد
you don't say <idiom> U نشان دادن تعجب ازشنیدهها
indexes U نشان دادن بصورت الفبایی
picturing U سینما با عکس نشان دادن
picture U سینما با عکس نشان دادن
pictured U سینما با عکس نشان دادن
projected U فاهر کردن نشان دادن
index U نشان دادن بصورت الفبایی
pictures U سینما با عکس نشان دادن
projects U فاهر کردن نشان دادن
indexed U نشان دادن بصورت الفبایی
react U عکس العمل نشان دادن
representation U عمل نشان دادن چیزی
phew U برای نشان دادن بیزاری
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1اصلاح ترجمه
2برنامه استخر
2برنامه استخر
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1ترجمه whats App
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com